حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان (1434قمری)، در مسجد امام صادق (علیه السلام) تهران- میدان فلسطین- به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر» (راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) سخنرانی کردند. گزیدهای از جلسه هجدهم تا بیستم سخنرانی ایشان را در ادامه میخوانید:
تنها مسیر (راهبرد تربیت دینی) (18)
ما خلق شدهایم تا با عبور از موانع، ارزش افزوده تولید کنیم/در عبور از تمایلات کمارزش، «مبارزه با نفس» شکل میگیرد
•صحبت ما در مورد هوای نفس به اینجا رسید که ما خلق شدهایم تا ارزش افزوده تولید کنیم و در این مسیر، مانع وجود دارد؛ مانعی به نام تمایلات پست و بیارزش سر راه ما وجود دارد که با عبور کردن از آنها میتوانیم به رشد برسیم. زندگی در ابتدا با خواستههای کم شروع میشود و به مرور با عبور کردن از این تمایلات و خواستههای کم، عملیات مبارزه با هوای نفس شکل میگیرد. مبارزه با نفس، مسیر اصلی حرکت ما است که تا آخرین لحظه حیات در این دنیا ادامه خواهد داشت. این مبارزه با نفس برای اولیاء خدا هم وجود دارد.
لازمه مبارزه با نفس این است که خدا برنامه مبارزه با نفس را طراحی کند/ مبارزه با نفس یعنی مقابله با «من» که در مقابل «معبود» قرار دارد
•در مسیر مبارزه با نفس، رنج وجود دارد و موضوع رنج را باید از همان ابتدای مسیر برای خودمان حل کنیم. لازمه مبارزه با نفس این است که خدا برنامه مبارزه با نفس را طراحی کند. خدا هم برنامهها را به صورت تقدیری و تکلیفی برای رشد ما تنظیم کرده است. برای اینکه با «من» یا «انانیّت» خود مبارزه کرده باشی، بایستی حتماً خداوند دستور یا برنامه داده باشد لذا این مبارزۀ با نفس، در واقع یعنی مقابله با «من»ی که در مقابل «معبود» قرار دارد. انسان برای اتصال و ملاقات با پروردگار عالم آفریده شده است و رشد بدون اتصال به معبود معنی ندارد. برای چنین ملاقاتی باید «نفس» و «من» را کنار گذاشته باشی.
•اطاعتها و عبادتهای مختلف، برای ضعیفتر کردن«من» است. وقتی عبادت نباید به خاطر«من» باشد، اصل مذهبی بودن هم باید به خاطر خدا و کوچک کردن«نفس» و «من» باشد. اگر مذهبی بودن به خاطر خدا نباشد و برای جمع کردن اعتبار باشد، ریاکاری است.
برای اینکه رشد کنیم، باید برخلاف دوستداشتنیهای خود عمل کنیم
•برای اینکه رشد کنیم، باید بر خلاف دوستداشتنیهای خود عمل کنیم. معنای رشد هم آمادگی بیشتر و بهتر برای ملاقات خدا است. برای ملاقات خدا، نه تنها دوستداشتنیها را باید کنار بگذاریم، بلکه «نفس» و «من» را هم باید کنار گذاشت. برنامه این راه، تقوا و انگیزه آن ایمان به لقاءالله است.
•خداوند در قرآن کریم میفرماید: از صبر و نماز کمک بگیرید؛ وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»(بقره/45) صبر نمونه برجسته رفتار ما در مقابل مشکلات تقدیری است. صلاه، نمونه برجسته پذیرش تکلیف و اطاعت از دستور است. در ادامه میفرماید: کمک گرفتن از نماز سخت است، مگر برای کسانی که خاشع هستند؛ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»(همان). اما خاشعان چه کسانی هستند؟ خودِ پرودگار در آیه بعد پاسخ میدهد: کسانی که فکر میکنند خدا را ملاقات خواهند کرد و به سوی او باز میگردند؛ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنهَُّم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ أَنهَُّمْ إِلَیْهِ رَاجِعُون»(بقره/46)
خداوند دستورات خودش را از طریق خلیفهالله ابلاغ میکند/کسی که هنوز «من» دارد، از ولیّ خدا تنفر پیدا میکند
•ایمان و تقوا، به تنهایی کافی نیستند چون هنوز «من» باقی مانده است. خداوند انسان را بسیار پیچیده آفریده است و با صبر و نماز معلوم نمیشود که آیا واقعاً در مقابل نفس خودت ایستادهای یا خیر؟ برای اینکه معلوم شود تا الان چقدر واقعاً از «نفس» گذشتهای یا نه، خداوند دستورات خودش را از طریق خلیفهالله ابلاغ میکند. اما کسی که هنوز «من» و نفس دارد، از ولی خدا تنفر پیدا میکند.
•نمونهای برای کسانی که از ولیّ خدا تنفر پیدا میکنند، اتفاقی بود که در روز عید غدیر خم پیش آمد که آن فرد بعد از اعلان ولایت علی(علیه السلام) از سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صدا زد یا رسولالله(صلی الله علیه و آله)! اگر دستور خدا این است که من از علی(علیه السلام) تبعیت کنم، بگو خدا همین الان بلایی بفرستد که مرا نابود کند! و بلایی بر سرش نازل شد و به هلاکت رسید (لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَطِیباً فَأَوْجَزَ فِی خُطْبَتِهِ ثُمَّ دَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَأَخَذَ بِضَبْعِهِ ثُمَّ رَفَعَ بِیَدِهِ حَتَّى رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا ... فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَیْهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذْ ذَاکَ بِمَکَّةَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْأَبْطَحِ فَأَنَاخَ نَاقَتَهُ ثُمَّ عَقَلَهَا ثُمَّ جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ [ص]... وَ إِنَّهُ لَمُغْضَبٌ وَ إِنَّهُ لَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ نَقِمَةً فِی أَوَّلِنَا وَ آیَةً فِی آخِرِنَا ... فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْأَبْطَحِ رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ مِنَ السَّمَاءِ فَسَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ وَ سَقَطَ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛ تفسیر فرات/ص504) حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعد از این ماجرا به علی(علیه السلام) فرمودند: یا ابالحسن! فکر نکن دشمن تو فقط همین کسی بود که آمد و ابراز تنفر کرد، بلکه دشمنان دیگری هم هستند که این کینه و نفرت را نسبت به تو در دلشان دارند اما چیزی نمیگویند.
•بنابراین همین که انسان نمازخوان بشود، کار تمام نمیشود، بلکه نباید هیچ تکبر و حسادتی به حضرت علی(علیه السلام) داشته باشد. کسانی که مسلمان شده بودند ولی محبت حضرت علی(علیه السلام) را نداشتند، در واقع انانیّت خود را کنار نگذاشته بودند.
آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است/ حج، یعنی ملاقات امام(علیه السلام)
•بحث ولایت فوقالعاده عرفانی است. آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است. معنای فناء فی الله همین عبارت است که در زیارتنامۀ اهلبیت(علیهم السلام) میخوانیم: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی؛ پدر و مادر و خودم و مال و فرزندام فدای تو»(تهذیب الاحکام/ج6/ص61)
•امام محمد باقر(علیه السلام) میفرماید: حج، یعنی ملاقات امام(علیه السلام). طواف کردن، چرخیدن به دور خانۀ کعبه، سعی صفا و مروه و... همه برای این است که به محضر امام خودت برسی و با او بیعت کنی. همۀ آنها مقدمه این نقطه است. (تَمَامُ الْحَجِ لِقَاءُ الْإِمَام؛ کافی/ج4/ص549) و (إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هذِهِ الْأَحْجَارَ، فَیَطُوفُوا بِهَا، ثُمَّ یَأْتُونَا، فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ، وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَایَتِنَا؛ کافی/ج4/ص549) (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ یَحْکِی قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» فَقَالَ ع مَا قَالَ إِلَیْهِ یَعْنِی الْبَیْتَ مَا قَالَ إِلَّا إِلَیْهِمْ أَ فَتَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ إِتْیَانَ هَذِهِ الْأَحْجَارِ وَ التَّمَسُّحَ بِهَا وَ لَمْ یَفْرُضْ عَلَیْکُمْ إِتْیَانَنَا وَ سُؤَالَنَا وَ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ اللَّهِ مَا فَرَضَ عَلَیْکُمْ غَیْرَهُ؛ تفسیر فرات/224)
ولایت، شرط قبولی اعمال است
•نماز که شرط قبولی تمام اعمال است، اگر بدون ولایت باشد، همین نماز هم قبول نمیشود. (قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِنَ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّکَاةِ الْمَفْرُوضَةِ وَ عَنِ الصِّیَامِ الْمَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَیْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَکَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ؛ امالی شیخ صدوق/256)
•در روایت دیگری امام محمد باقر(علیه السلام) میفرماید: «اسلام بر 5 چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت و هیچکدام اهمیت ولایت را ندارند؛ بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ»(کافی/ج2/ص18)
•اینکه نماز بخوانی و عبادت کنی ولی انانیت خودت را حفظ کنی چه فایدهای دارد؟ ابلیس6000 سال عبادت مقبول داشت، و به جایی رسیده بود که با خدا حرف میزد و خدا هم با او حرف میزد، اما وقتی که به ولیّ خدا سجده نکرد، خدا به او گفت تو اصلاً ایمان نداری! خدایا چرا ایمانش را انکار میکنی؟ خب بگو شیطان این راه را تا آخر نرفته است! اما خدا میگوید اصلاً از اول نیامده است.
کسانی که ولایت ولیّ خدا را نمیپذیرند، اصلاً ایمان ندارند/ اگر نفس خود را بزرگ نگه داشته باشیم، با ولایت به مشکل برمیخوریم
•در سوره نساء هم به این مفهوم تصریح شده است که آنهایی که ولایت ولیّ خدا را نمیپذیرند، اصلاً ایمان ندارند. خداوند میفرماید: کسانی که از قضاوت کردن پیامبر(صلی الله علیه وآله) ناراحت میشدند، ایمان نداشتند. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/65) مبارزه با هوای نفس برای این است که نفس خودت را از بین ببری و اگر نفس خود را بزرگ نگه داشته باشی، با ولایت به مشکل برمیخوری.
•امام رضا(علیه السلام) در روایت معروف سلسلة الذهب فرمود: «خداوند میفرماید: کلمۀ لا اله الا الله قلعۀ من است و هر کس داخل این قلعه شود از عذاب من در امان است.» بعد امام رضا(علیه السلام) فرمود: به شروطی و من از شروط آن هستم؛ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ... قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(عیون اخبار الرضا ع/ج2/ص135)
گذشتن از دوستداشتنیها، مرحله اول آمادگی برای ملاقات خدا است/بی«من» شدن در مقابل خدا این است که ولایت ولی خدا را بپذیری
•بعد از طی مقدمانی به این نتیجه رسیدیم که انسان برایاینکه خدا را ملاقات کند باید هوای نفس خود را کنار بگذارد و از «من» عبور کند. گذشتن از دوستداشتنیها، مرحله اول آمادگی برای ملاقات خدا است ولی مهمترین مرحله، بی«من» شدن در مقابل خداست و منظور از بیمن شدن این نیست که حتی اطاعت از خدا داشته باشی و در مقابل اوامر او بگویی: «چشم»؛ بلکه منظور این است که به جانشین خدا و ولی خدا بگویی «چشم».
•البته پذیرش ولایت؛ در موارد دیگر هم شباهتها یا مصادیق دیگری نیز پیدا میکند. مثلاً اگر مشغول تعقیبات نماز هستی و پدر و مادر از تو کاری میخواهند، مبارزه با هوای نفس این است که تعقیبات را ترک کنی و آن کار را انجام دهی؛ یعنی ولایت پدر را هم در همان حدّی که هست، باید پذیرفت و بر عبادت مستحب فرزند اولویت پیدا میکند. داستان اویس قرنی هم همین بوده است. اویس قرنی به خاطر گوش کردن به حرف مادر مشرک خود، دیدار پیامبر اکرم(ص) را از دست داد و زودتر برگشت.
وقتی کسی مذهبی شد، خدا امتحانات خود را برای سنجش تکبر او در مقابل ولیّ خدا شروع میکند/داستان ابن ملجم
•وقتی کسی مذهبی شد، خدا آزمایشها و امتحانات را برای سنجش تکبر او در مقابل ولی خدا شروع میکند. مذهبیها وقتی زمین میخورند، ضدولایتیهای ویژهای میشوند. مثلاً ببینید چه کسی حضرت علی(علیه السلام) را به شهادت رسانید؟ همعرض اهمیت میلاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خانه خدا، لحظه شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و اینکه به دست چه کسی به شهادت رسید. «ابن ملجم» یک آدم لامذهب و بیدین نبود، او یک فرد مذهبی و متدین بود. ابن ملجم کسی بود که یک گوشه از نفس خودش را در مورد ولایتپذیری نگه داشته بود و پنهان کرده بود ولی آن را حل نکرده بود.
•ابن ملجم کسی بود که مؤمنین یمن از میان خودشان او را به عنوان بهترینها انتخاب کردند و به نزد علی(علیه السلام) فرستادند. وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) به والی یمن نامه نوشت که ده نفر از بهترینهای خود را انتخاب کنید و به نزد ما بفرستید، اهل یمن ابتدا صد نفر از خوبان خود را انتخاب کردند و آنها از بین خود هفتاد نفر و بعد سی نفر انتخاب کردند و آنها در نهایت ده نفر را انتخاب کردند و به نزد علی(علیه السلام) فرستادند. وقتی این ده نفر به نزد علی(علیه السلام) رسیدند ابن ملجم جلو رفت و در مقابل علی(علیه السلام) ایستاد و پس از اقرار به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) با سخنان زیبای خودش، خدمت علی(علیه السلام) عرض ارادت کرد. بعد از اینکه سخنانش تمام شد امیرالمؤمنین(علیه السلام) نام او را پرسید. و او گفت من ابن ملجم مرادی هستم. اینجا بود که علی(علیه السلام) یک دستش را بر روی دست دیگر زد و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون... (فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةً ثُمَّ مِنَ الْمِائَةِ سَبْعِینَ ثُمَّ مِنَ السَّبْعِینَ ثَلَاثِینَ ثُمَّ مِنَ الثَّلَاثِینَ عَشَرَةً فِیهِمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ خَرَجُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ فَلَمَّا أَتَوْهُ ع سَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ هَنَّئُوهُ بِالْخِلَافَةِ فَرَدَّ عَلَیْهِمُ السَّلَامَ وَ رَحَّبَ بِهِمْ فَتَقَدَّمَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ ...بحارالانوار/ج42/ص260)
راه چاره برای زمین زدن نفس، روضۀ اباعبدالله(علیه السلام) و اعلام برائت از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است
• راه چاره برای زمین زدن نفس، روضۀ اباعبدالله(علیه السلام) و اعلام برائت از دشمنان اهل بیت(علیه السلام) است. مصائب اهلبیت(علیهم السلام) و روضههای امام حسین(علیه السلام) نفس آدم را میکُشد و اثر مستقیم بر تضعیف انانیّت انسان دارد. اگر کسی با روضهها و در کنار قتلگاه درست نشد، جای دیگری نرود. اگر کسی مقابل مصائب اهل بیت(علیهم السلام) زانو نزد، مقابل اوامر، فضائل و عدالت اهلبیت(علیهم السلام) هم زانو نمیزند.
تنها مسیر (راهبرد تربیت دینی) (19)
خداوند لطف کرده که به ما دستور داده است/ اگر خدا به ما دستور نمیداد، سرگردان بودیم
•نقطه مقابل خداپرستی، هواپرستی است. اما کسی که دستور خدا را نمیپذیرد، زشتی کار او را به نوع دیگری(غیر از هواپرستی) هم میتوان ترسیم کرد. به تعبیری میتوان گفت خداوند لطف کرده که به ما دستور داده است. اگر خدا به ما دستور نمیداد، سرگردان بودیم. خدا میدانسته که امکان ندارد ما با برنامۀ خودمان بتوانیم ارزش پیدا کنیم ولی با اجرای دستوری که از بالا آمده، میتوانیم ارزش پیدا کنیم، لذا خدا لطف کرده و برای ارزش پیدا کردن ما، دستور داده است.
عصیان، بیاحترامی به خدایی است که لطف کرده از مقام بلندش کوتاه آمده و به ما دستور داده
•شاید اگر خداوند میخواست مقام بلند خودش را حفظ کند، اصلاً نباید به ما دستور میداد چون خدا میدانست که بسیاری از بندگانش ممکن است به اوامر او بیاعتنایی کنند، ولی با این حال از سر دلسوزی و لطفی که به بندگانش داشت این دستورات را به ما داده است.
•برای این تعبیر، قرائنی هم در قرآن کریم وجود دارد. مثلاً خداوند متعال گاهی به شأن و مرتبت و بزرگواری خودش که نگاه میکند، گویی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) را هم از انذار دادن نهی میکند و میفرماید: «کسانى که کافر شدند بر ایشان یکسان است چه ایشان را انذار بکنى و چه انذار نکنى ایمان نخواهند آورد؛ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(بقره/6) و در جای دیگر میفرماید: «رهایشان کن تا بخورند و سرگرم بهرهگیرى از لذتها باشند و آرزوهایشان آنها را مشغول کند که بزودى خواهند فهمید؛ ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون»(حجر/3)
•چرا عصیان و عدم اطاعت از خدا اینقدر بد است؟ چون بیاحترامی به خدایی است که از جایگاه و مقام بلند خودش خیلی کوتاه آمده و به تو دستور داده است. علیرغم اینکه خدا به ما لطف کرده و از مقامش کوتاه آمده و به ما دستور داده، یک بندۀ ضعیف، که در مقایسه با ذات پروردگار عالم موجود بیارزشی محسوب میشود، قیافه میگیرد و حرف خدا را گوش نمیکند!! و این واقعاً بیاحترامی به پروردگار است و خیلی زشت است.
توبۀ حقیقی برای کسی است که دستورات الهی را، محبت خدا به خودش بداند
•وقتی عمیقاً میتوان توبه کرد که دستورات خدا را ، لطف و محبت خدا به خویش بدانیم. آن وقت هر یک دستور را که اجراء نکرده باشی، در واقع یک محبت خدا را پس زدهای و رد کردهای. توبه حقیقی برای این گروه است. یک درجه پائینتر توبه، برای کسانی است که عذاب جهنم را میبینند. مرحله پائین از این هم مربوط به کسانی است که قبر را میبینند، یعنی کسی که لحظه جان دادن و داخل قبر شدن را ببیند و بگوید: به کارهای بدی که کردهام، نمیارزید. پائینتر از این مرحله هم این است که آدم شب قدر را در نظر بگیرد و بگوید اگر قرار باشد خدا بر اساس کارهای سال قبل من، مقدرات سال بعد مرا رقم بزند؛ وضعیت خیلی بدی خواهم داشت.
•عالیترین نوع توبه این است که در مقابل اطاعت از خدا، اطاعت از نفس خودت را ببینی و آن را بسیار زشت بدانی. اطاعت از نفس برایت خیلی دلگیر باشد.
حس توبه به این است که ببینی چه کسی را نافرمانی کردهای و در مقابل او از چه چیزی فرمان بردهای
•حس توبه به این است که ببینی چه کسی را نافرمانی کردهای و در مقابل از چه چیزی فرمان بردهای. تو خدا را رها کردهای و از نفس خودت اطاعت کردهای. «آیا دیدى کسى که خدای خود را هواى نفسش قرار داده؛ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه»(جاثیه/23) بعضیها هوای نفس خود را خدای خودشان قرار میدهند و مدام به او سجده میکنند. کسی میتواند توبه کند که از این ناراحت باشد که «خدایا چرا من تو را پرستش نکردم و به جای تو، خودم را پرستش کردهام؟» خودپرستی خیلی زشت است. قباحت خودپرستی در مقابل زیبایی خداپرستی باید فهمیده شود.
•ای کاش آنقدر گناه نکنیم تا بتوانیم این را بفهمیم و این احساس زیبا را درک کنیم. زیبایی ایمان و اطاعت از خدا و زشتی عصیان در مقابل امر خدا را میتوان درک کرد. خداوند میفرماید: «خدا ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دلهایتان زینت داد، و کفر و فسوق و عصیان را برای شما ناخوشایند قرار داد؛ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»(حجرات/7) ما که کفر و فسوق نداریم باید تلاش کنیم از عصیان هم کراهت داشته باشیم.
ولیّ خدا، واسطه بین تو و پروردگار عالم است، تا بتوانی هوای نفس را از بین ببری و به شیرینی ملاقات خدا برسی
•یکی از راههایی که به درک این مفهوم کمک میکند این است که پای اهل بیت(علیهم السلام) را هم وسط بکشیم. همانطور که در بحث هوای نفس بیان شد؛ برای اینکه هوای نفس خودت را با دستور خدا از بین ببری، میبایست دستور از طریق ولی خدا، ابلاغ شود. ولیّ خدا، واسطه بین تو و پروردگار عالم است، تا بتوانی هوای نفس را از بین ببری و به شیرینی ملاقات خدا نائل شوی.
•اگر ترک کردن حرف خدا زشت است، به همان اندازه زشت است که حرف امیرالمؤمنین(علیه السلام) را کنار بگذاری و حرف خودت را گوش کنی. قرار بود که من با امر مولا رشد کنم، حالا این وسط، مولا چه تقصیری کرده است که من به او بیاحترامی میکنم؟ لذا وقتی استغفار میکنی، اگر امام زمان(عج) از تو راضی نشده باشد، خدا هم راضی نمیشود. در مورد بقیه کسانی که ولایت دارند هم به همین ترتیب است. اگر والدین را اذیت کرده باشی و دل آنها رنجیده باشد، چگونه میتوانی خدا را راضی کنی؟ و از پدر و مادر مهمتر امام زمان(عج) است.
کسانی که فقط با خدا مناجات میکنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیدهاند/ گناه کردن نافرمانی امام هم هست
•در زیارت جامعۀ کبیره میخوانیم: «ای ولیّ خدا، میان من و خدا گناهانى هست که جز رضاى شما آن را محو نمیکند؛ یَا وَلِیَّ اللَّه إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُمْ»(من لا یحضره الفقیه/ج2/ص616) این حس، همان حس توبه است که باید در دل یک شیعه به وجود بیاید. در جریان خداپرستی، کسانی که فقط با خدا مناجات میکنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیدهاند. نگاهشان درست نیست. نمیخواهند از امام زمان(عج) کمک بگیرند تا خدا آنها را ببخشد؛ در حالیکه ما با گناه کردن، امام زمان(عج) را معصیت و نافرمانی کردهایم.
درود بر اهل بیت(علیهم السلام) باعث آمرزش گناهان است
•امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمودند: آیا میخواهید شما را از زیرکترین آدمها و احمقترین آنها باخبر کنم؟ گفتند بله یا رسول الله(صلی الله علیه وآله). حضرت فرمودند: زیرکترین آدمها کسی است که از خودش حساب بکشد و برای بعد از مرگ خود کار کند، و احمقترین آدمها کسی است که از هوای نفس تبعیت کند و فقط از خدا آرزوهای خودش را بخواهد. از حضرت پرسیدند آن انسان زیرک چگونه نفس خود را محاسبه میکند؟ حضرت فرمود: هر روز به نفس خود میگوید: ای نفس این روزی که گذشت دیگر برنمیگردد. امروز چه کار کردهای؟ آیا حاجت کسی را برآورده کردی؟ بعد از محاسبه اگر خواستی گناهان تو پاک شود بر پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) صلوات و درود بفرست. معنای درود بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) این است که من نوکر شما هستم. صلوات حکم استغفار را پیدا میکند. یعنی انسان به خودش میگوید دوباره با علی بن ابیطالب(علیه السلام) بیعت کن و این بیعت را برای خودت مجدداً قبول و تأیید کن. و شروع کن به لعنت کردن دشمنان اهل بیت(علیهم السلام). وقتی این کار را انجام دهی، خدا میگوید من دیگر به خاطر گناهانت گریبان تو را نمیگیرم، چون تو به دوستان من ابراز ارادت کردی و با دشمنان من دشمنی کردی (أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ. ... بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِیهِ وَ دَافِعِیهِ عَنْ حَقِّهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُکَ فِی شَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِکَ أَوْلِیَائِی، وَ مُعَادَاتِکَ أَعْدَائِی؛ تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع/ص38)
•خدا در این شبهای قدر دربارۀ امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) چه میخواهد بگوید؟ اینکه مولای خودتان، علی(علیه السلام) را دوست داشته باشید و با او تجدید بیعت کنید...
تنها مسیر (راهبرد تربیت دینی) (20)
باور به جاودانه بودن برخی از آدمها در عذاب، سخت است/ رذالت دشمن را بپذیریم
•یکی از باورهای بسیار مهم، باور به جهنم و دوزخ است. باور شکنجههای سخت خداوند برای برخی آدمها سخت است. باور به جاودانه و مخلّد بودن در عذاب، باور اینکه کسی برای همیشه در عذاب و در آتش بماند، سخت است. چنین فردی چقدر باید آدم رذلی بوده باشد که لازم است تا همیشه در عذاب بماند. باید باور کنیم بعضیها خیلی رذل هستند که عذاب الهی به صورت همیشگی شامل حال آنها میشود. خداوند دربارۀ گروهی از این آدمهای رذل میفرماید: «اینها دشمن واقعى هستند، از آنان بپرهیز، خدا آنان را بکشد چقدر از حق روگردان هستند؛ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»(منافقون/4)
•متدینین و آدمهای خوب باید باور کنند که بعضیها ممکن است تا این حدّ رذل و بد باشند. برخی از متدینین که اهل لعن فرستادن به دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) نیستند(به همین صورت کلی که در زیارت عاشورا آمده و مخل وحدت نیست)، علتش این است که رذالت این آدمها و اینکه چنین عذابی برای آنها وجود دارد را باور نکردهاند. به دلیل همین سادهاندیشی است که عدهای عمق پدیده شوم و پلید اسرائیل را باور نمیکنند؛ ولی دشمن را باید باور کرد.
•باور کردن وجود دشمن برای افراد ساده و اعتقاد به رذل بودن برخی از انسانها سخت است، در حالیکه برای رسیدن به جامعه سالم در زمان امام زمان(عج)، باید چنین باوری داشته باشیم. اگر رذالت برخی از آدمها را باور نکنی، آنقدر این آدمهای رذل در مقابل چشمت جنایت خواهند کرد تا باور کنی. جنایتهایی که این اواخر در کشورهای منطقه اتفاق میافتد، نمونهای از وجود آدمهای رذل است. بهتر است با معرفت و قلب خودت به این باور برسی که عدهای از انسانها بسیار رذل هستند و مستحقاند که تا همیشه در آتش بمانند.
•کلمات حضرت امام خمینی(ره) برای فهمیدن پستی دشمن بسیار عالی است. امام(ره) محکمترین و تندترین تعابیر را علیه مذهبیهایی به کار میبرند که جاده صاف کن دشمن هستند و اعتقادی به پستی و رذل بودن دشمنان ندارند.
چگونه جاودانگی بعضی در جهنم را باور کنی؟/ کسی که راه آسان ولایت را نرفته، خیلی آدم پستی بوده است/ پذیرش ولایت فقط برای کسانی سخت است که بیماردل و متکبرند
•راه باور جاودانه بودن عذاب جهنم، باور میزان رذالت برخی آدمها است؛ و راه باور رذالت و پستی برخی آدمها هم این است که ببینی پذیرش راه اولیاء خدا، چقدر آسان بوده است ولی این عده آن را نپذیرفتهاند. اجرای صادقانۀ فرمان خدا در گرو پذیرش فرمان ولایت است. اتفاقاً پذیرش فرمان از ولایت، کار ما را آسان کرده است. اگر آسان بودن پذیرش ولایت و فرمان او را قبول کنی، رذل بودن آدمهایی را که با آن مخالفت کردهاند را باور خواهی کرد.
•کسی که راه آسان ولایت را نرفته است، بسیار آدم رذلی بوده است. اصل پذیرش حرف اولیاء خدا یک مخالفت با هوای نفس است ولی پذیرش آن آسان است و چون آسان است باید گفت مرگ بر کسانیکه این کار آسان را نپذیرفتهاند و عذاب جاودانه بر کسانی باد که از آن سر باز زدهاند. پذیرش ولایت فقط برای کسانی سخت است که در دل مرض دارند و متکبرند.
•برای باور کردن این موضوع که آنهایی که ولایت را نپذیرفتهاند، مستحق عذاب جاودان هستند و هیچ سهمی از ایمان ندارند، به این روایت توجه کنید. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: در روز قیامت خدا به بعضیها نگاه نمیکند و با آنها حرف نمیزند، اینها سه گروه هستند: 1. کسانی که جایگاه امامت را غصب کردهاند 2. کسانی که در مقابل اولیاء خدا ایستادهاند و یا جنگیدهاند 3. کسانی که برای دو گروه اول یک ذره سهم از اسلام قائل شدهاند. (ثَلَاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مَنِ ادَّعَى إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ لَیْسَتْ لَهُ وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً؛ کافی/ج1/ص373)
وقتی مبارزه با نفس به موضوع ولایت میرسد، رنجها کاهش مییابد / ولایت، مبارزه با نفس را آسان میکند
•همه رنجهایی که در جلسات قبل مورد اشاره قرار گرفت، در مخالفت با هوای نفس بود، ولی وقتی مبارزه با نفس به موضوع ولایت میرسد، رنجها کاهش پیدا میکند. اینجا کار آسان است و رنج مبارزه از بین میرود. رنج اطاعت از خدا و انجام تکالیف و رضایت به تقدیر، در پذیرش ولایت از بین میرود. خدا، مولا را برای آدمهای سالم گذاشته است تا راه طولانی و سخت را آسان کند و خدا کسانی را که وقتی راه آسان میشود؛ باز هم پشت میکنند و آن راه را نمیروند را لعنت میکند. خدا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را گذاشته تا دینداری آسان شود. آدم ضعیفی که مریض نباشد، وقتی به ولیّ خدا میرسد میگوید: آقا! شما چقدر خوبید! شما که آمدید، قصه عوض شد و کارها آسان شد! من چون شما را ندیده بودم، بیدین بودم. لذا از این به بعد دیندار خواهم بود.
•ولایت، مبارزه با نفس را آسان میکند. البته کسی که جاهل است، از این قاعده خارج است؛ ولی کسی که با جلوه علی بن ابیطالب(علیه السلام) مواجه میشود و ولایت او را رد میکند، خیلی آدم رذلی است.
هرکس رذالت کسانی که ولایت علی(علیه السلام) را باور نکرد، کربلا را ببیند
•اگر کسی رذالت کسانی که ولایت علی(علیه السلام) را نپذیرفته بودن را باور نکرد، کربلا را ببیند. همۀ کسانی که خون به جگر حضرت علی(علیه السلام) کرده بودند، در کربلا رذالت خودشان را نشان دادند. در کدام یک از جنگها، این جنایتهایی که در کربلا مرتکب شدند را انجام داده بودند؟! کربلا، جای سادهای نیست، کربلا محل بالاترین معارف است.
•اگر ابن ملجم را نفهمیدهای، تفسیر او را در کربلا ببین. این کینهها را در کجا پنهان کرده بودند؟ نعل تازه زدن به اسبها و تاختن بر بدن شهدا چه نفعی برای دشمن داشته است؟ زدن با چوب نیزه به سر بچههای امام حسین(علیه السلام) برای چه هدفی بوده است؟ اینکه کسی علی(علیه السلام) را دوست نداشته باشد، ساده نیست. اینکه کسی از بغض علی(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) را بکشد؛ ساده نیست.
امام، تسهیل کنندۀ عبودیت و مبارزه با هوای نفس است/ مطیع امر مولا بودن را باید در امتداد مخالفت با هوای نفس دید
•اگر مراحل قبلی مبارزه با نفس سخت است، در عوض وقتی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مطرح میشود، کارها آسان است. امام، تسهیل کنندۀ عبودیت و مبارزه با هوای نفس است. از این نقطه به بعد دشمنی با اولیاء خدا جدیتر میشود. در مسیر مبارزه با نفس، تمام بحثها دربارۀ رنج در مراحل مقدماتی بود؛ وقتی به موضوع ولایت میرسیم، رنجها کاهش پیدا میکند.
•در روایت معروفی از امام حسن عسکری(علیه السلام) آمده است: «پس هر فقیهى که مراقب نفس و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالفت میکند و مطیع امر مولا مىباشد، بر عوام است که از چنین فقیهى تقلید کنند؛ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه»(وسائل الشیعه/27/131)در این روایت مطیع امر مولا بودن را باید در امتداد مخالفت با هوای نفس دید. این دو در یک راستا هستند.
اگر برای کسی مخالفت با هوای نفس سخت است، پس او باید بیشتر به روضه امام حسین(علیه السلام) برود
•اگر برای کسی مخالفت با هوای نفس سخت است، پس او باید بیشتر به روضه امام حسین(علیه السلام) برود. این نعمت ولایت را که رایگان به ما دادهاند، اگر با استفاده از این نعمت که جذاب و تسهیلکنندۀ بندگی و مخالفت با نفس است، مبارزه با نفس را برای خودمان آسان نکنیم، در این صورت خودمان را مستحق عذاب جهنم خواهیم یافت.
•امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»(مائده/3) فرمودند: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ بِإِقَامَةِ حَافِظِهِ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی بِوَلَایَتِنَا وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً أَیْ تَسْلِیمَ النَّفْسِ لِأَمْرِنَا»(مناقب آل ابیطالب/ج3/ص23) در اینجا «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» تسلیم بودن نفس به امر ائمۀ هدی(علیهم السلام) است.
•چرا امام تسهیلکنندۀ حرکت در این مسیر است؟ چون امام جذابیت و شیرینی خاصی دارد. «فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَکُمْ»(زیارت جامعه- عیون اخبار رضا ع/ج2/ص276) امام جذاب و زیبا است، ناز است. اگر کسی آدم حسابی دیده باشد میتواند تأثیر امام را بر تسهیل دینداری بفهمد. کسی که به نماز اول وقت علاقه ندارد، وقتی به امام زمان(عج) علاقمند شود و بفهمد امام زمان(عج) نماز اول وقت را دوست دارد، اهل نماز اول وقت میشود. امام دل را جذب میکند و با محبت امام است که میتوان اهل دینداری شد و دین را فهمید. در زیارت جامعه میخوانیم: «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا»(عیون اخبار رضا ع/ج2/ص277) ایجاد اتحاد بین مردم و در جامعه هم کار آسانی نیست و فقط ولایت میتواند این کار را انجام دهد. لذا در ادامه چنین آمده است: «وَ بِمُوَالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ»(همان)
فقط با ورع میتوان به ولایت رسید/ با ورع به سمت ولایت برویم و با ولایت، ورع را بالا ببریم
•فقط با ورع میتوان به ولایت رسید، ورع نیز مرحلۀ آخر تقوا است. ورع، ترک آسان هوای نفس است، یعنی در این مرحله دیگر مبارزه با هوای نفس آسان شده است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) به سلیم فرمود: ملاک این امر (ولایت)، ورع است چرا که به ولایت ما جز با ورع نمىتوان رسید؛ یَا سُلَیْمُ إِنَّ مِلَاکَ هَذَا الْأَمْرِ الْوَرَعُ لِأَنَّهُ لَا یُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَع»(کتاب سلیم بن قیس/ج2/ص827)
•باید با ورع به سمت ولایت برویم و با ولایت، ورع را بالا ببریم. اینطوری ورع هم آسان میشود. عشق به امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ورع را افزایش میدهد و ورع عشق به امیرالمومنین(علیه السلام) را بالا میبرد. عشق به علی(علیه السلام) عشق به همه خوبیها است. در زیارت جامعه میخوانیم: «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ«
• اما علت اینکه ولی خدا، مبارزه با نفس را آسان میکند این است که ولی خدا، مظلوم است. وقتی مظلومیت علی(علیه السلام) را هنگام شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) ببینی، مبارزه با نفس برایت آسان میشود...
ادامه دارد...
با اندکی ویرایش به نقل از:
http://panahian.blog.ir
اين اصطلاحات هر چه زيادتر شود، اگر با تهذيب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنيا و آخرت جامعه مسلمين تمام مىشود... علم توحيد هم اگر با صفاى نفس توأم نباشد، وبال خواهد بود.